امام جواد آن شه ملك جود كه بُد عالم علم غيب و شهود
دلش منبع فيض پروردگار جلال و كمال از رخش آشكار
ز تقوا تقى بود آن نور پاك ز بخشش جواد آن مه تابناك
چه اضطرابى دامن زمين را فرا مىگيرد، آنگاه كه دلش مزار امامى مىشود. گويى در آن هنگام، دست و پايش مىلرزد! زمين از اينكه بايد گوهرى را در ميان بگيرد، بسيار ناخشنود است. اكنون زمين چه شرمسار است كه تنها بيست و پنج بهار، او را مهمان خوانش ديده بود؛ او كه جواد بود و جود، قطرهاى از پيشانى بلندش؛ تقى بود و پرهيزكارى، سطرى از صحيفه وجودش.
او كه در همان خردسالى امام شد و در نوجوانى، رهگشاى گرههاى فكرى. كه بىدرنگ، دشوارترين پرسش را پاسخ مىگفت و خبر از اتصال خويش به درياى علم الهى مىداد.
براى هروله از «مروه» دلت تا «صفاى» كاظمين، راهى نيست. در اين حج ولايت و عشق هميشه در «سعى» باش؛ كه بى «سعى» نمىتوان به «صفاى» جمال معصوم عليهمالسلام رسيد.
سلام بر جوادالائمه عليهالسلام
تنها «بيست و پنج» سال بود كه نسيم «هل اتى» مىوزيد و نهرهايى كه از سرچشمه «طه» سيراب مىشود، جارى بود. و چه زود، اين نسيم از وزيدن افتاد و اين عطر دلنواز، دامن برچيد! اما، نه… چشم دلت را باز كن و ببين! هنوز آن نسيم در حال وزيدن است و اين شميم روحبخش به مشام مىرسد.
سلام بر تو اى جوادالائمه عليهالسلام و بر آن بارگاه خدايىات كه تا دامنه قيامت، چشمنواز همه از رهرسيدگانِ خسته خواهد بود!
صابر كرمانى
دیدگاهتان را بنویسید