نگاهي به زندگي سياسي – فرهنگي امام موسي بن جعفر (ع)
هفتمين جلوه خورشيد هدايت و وارث ولايت کبري؛ امام موسي کاظم(ع) در هفتمين روز ماه صفر ۱۲۸ ق. در «ابواء» منطقه اي ميان مکه و مدينه چشم به جهان گشود. دو دهه نخست حياتش را در کنار پدر گذراند و از محضر ارزشمند ايشان علوم و اسرار امامت را آموخت و در همان سنين، شگفتي و تحسين دانشمندان را برانگيخت.
آناني که به توصيف امام کاظم(ع) پرداخته اند، ايشان را عابدترين، زاهدترين، فقيه ترين، بخشنده ترين و کريم النفس ترين مردم روزگار و خلاصه «عبد صالح» خوانده اند.
در دوره فشار حاکمان عباسي، هرگونه اقدام آشکار و برنامه اي که حکومت وقت از آن آگاهي مي يافت، وضع جبهه حق و شيعيان را آشفته مي ساخت، لذا امام هفتم(ع) ادامه برنامه عملي پدر را گرفت و با سياست ويژه اي که نشان از درايت و معنويت آن امام مي داد، به پرتوافشاني پرداخت و شاگردان بسياري را در رشته هاي علوم ديني و فضايل و مکارم اسلامي پرورش داد. گروه زيادي ازعالمان و راويان حديث، پيرامون امام موسي(ع) گرد آمدند و آن حضرت با توانايي بسيار آراي خردمندانه اي در دانشهاي گوناگون ديني ابراز کرد. مجموعه هاي بسيار از احکام اسلامي که در موضوع فقه و حديث و کلام اسلامي تدوين شده، به آن حضرت منسوب است، سيد بن طاووس در اين ارتباط مي نويسد: «ياران و نزديکان امام(ع) در مجلس درس آن بزرگوار حاضر مي شدند و لوحه هاي آبنوس در آستين ها داشتند، هر گاه او سخني مي فرمود يا در موردي نظري ارايه مي داد، به ضبط آن مبادرت مي کردند.»
امام صادق(ع) در تاييد آگاهي هاي علمي و فقهي اين فرزند فرزانه خويش، مي فرمود: «توان علمي او به اندازه اي است که اگر از تمام مضامين قرآني پرسش کني، با علم کافي که دارد، پاسخ قانع کننده اي خواهد داد. او کانون حکمت، معرفت و انديشه است.»
نشر فقه جعفري و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق(ع) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر(ع) آغاز و عملي شده بود، در زمان امام موسي کاظم(ع) نيز به پيروي از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مکتب جعفري آشنا گردند و اين مشعل فروزان را از وراي اعصار و قرون به آيندگان برسانند. چشمه هاي انديشه امام در عصر اختناق حاکمان عباسي، شيعيان اهل درک، منطق و خرد را بيش از پيش به دور ايشان فراخواند. عظمت علمي و دانش وصف ناپذير امام از يکسوي، گسترش نهضتهاي علوي و افزايش قدرت سياسي بني عباس بويژه در دوران خلافت هارون از ديگر سوي باعث تشديد مراقبت و سخت گيري نسبت به امام کاظم(ع) شد، به گونه اي که هارون درخصوص امام هفتم(ع) مي گفت: از اين مي هراسم که فتنه اي بر پا کند که خونها ريخته شود!؟
چندي نگذشت که سخت گيري نسبت به امام به حدي رسيد که به ندرت کسي مي توانست حتي براي ضروري ترين مسايل و سؤالات فقهي و علمي به خدمت امام(ع) شرفياب شود. با اين حال امام ياراني داشت که در جهان اسلام پراکنده بودند و با ايشان، بخصوص در دوران اقامت در مدينه، تماس داشتند. تلاشهاي تبليغي آنان بر محبوبيت امام بين شيعيان شهرهاي اسلامي افزود و موجب نگراني هارون شد. نفوذ معنوي امام موسي(ع) در دستگاه حاکم به حدي بود که کساني مانند علي بن يقطين صدر اعظم(وزير) دولت عباسي، از دوستداران حضرت موسي بن جعفر(ع) بودند و به دستورات حضرت عمل مي کردند. سخن چينان دستگاه ازعلي بن يقطين نزد هارون سخن ها گفته و بدگويي ها کرده بودند، ولي امام(ع) به وي دستور داد با تقيه در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل علي(ع) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق، همچنان پاي فشارد، بي آنکه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهي حاصل شود.
سرانجام بدگويي هايي که اطرافيان از امام کاظم(ع) کردند، در وجود هارون موثر افتاد و در سفري که در سال ۱۷۹ ه. ق به حج رفت، بيش از پيش به عظمت معنوي امام(ع) و احترام خاصي که مردم براي امام موسي الکاظم(ع) قايل بودند پي برد. او امام کاظم(ع) را به جرم اين که تسليم حکومت جابرانه او نبود، بلکه رو در روي او قرار گرفته بود، دستگير نمود.
هارون آن چنان از امام(ع) هراس داشت که وقتي قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام(ع) بستند و بعضي را نابهنگام و از راه هاي ديگر ببرند، تا مردم ندانند که امام(ع) را به کجا و با چه کساني بردند، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقي خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام(ع) بي خبر بمانند. و اين همه بازگو کننده بيم و هراس دستگاه بود. وي از امام(ع) و از ياراني که گمان هميشه امام(ع) آماده خدمت دارد مي هراسيد که روزي اين ياران با وفا شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند. اين بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر، اين امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعيد امام(ع) را فريبکارانه و با احتياط انجام داد.
او ابتدا دستور داد امام هفتم(ع) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسي بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت، يک سال ايشان را زنداني کند، پس از يک سال والي بصره را به قتل امام(ع) مأمور کرد. عيسي از انجام دادن اين قتل، عذر خواست. هارون امام را به بغداد منتقل کرد و ايشان را به فضل بن ربيع سپرد. امام(ع) مدتي نيزدر زندان فضل بود. ايشان در اين مدت پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود. هارون بار ديگر فضل را مأمور قتل امام(ع) کرد اما فضل نيز از اين کار طفره رفت.
امام(ع) در زندان آن چنان صبور و مقاوم بود که گويي حادثه اي در زندگي اش رخ نداده، بلکه بارها خدا را سپاس مي گفت مي کرد و مي فرمود: «خدايا تو بر حال من آگاهي که از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهي تا با فراغت بيشتر تو را عبادت کنم، تقاضايم را برآوردي، تو را شکر و سپاس مي گويم.»
آن حضرت زنداني شدن را که در مسير نهي از منکر بود، از نعمتهاي الهي مي دانست، و از اينکه در زندان توفيق بيشتر براي ارتباط با خدا يافته، شکر و سپاس الهي را به جاي مي آورد.
چندي بعد که امام کاظم(ع) را به زندان سخت «سِندي بن شاهک» بردند، و در آن جا تحت شکنجه هاي شديد قرار گرفت، هارون يکي از درباريان خود به نام «ربيع» را مأمور کرد که به زندان نزد امام کاظم(ع) رفته و از او دلجويي نمايد و پيشنهاد آزاد شدن از زندان را به او بدهد. ربيع در زندان، به محضر امام کاظم(ع) رسيد و به آن حضرت چنين گفت: «برادرت(هارون) مرا نزد تو فرستاده، او سلام رساند و گفت به شما چنين عرض کنم؛ چيزهايي درباره تو به من خبر داده اند که مرا پريشان ساخت. از اين رو، از مدينه تو را به بغداد نزد خود آوردم، در مورد آن چيزها تحقيق کردم ديدم، تو از همه عيوب پاک هستي، و فهميدم که نسبت دروغ به تو داده اند. اينک با خود فکر کردم که تو را به خانه ات در مدينه بازگردانم، يا نزد خود نگه دارم، به اين نتيجه رسيدم که اگر نزد من باشي، سينه ام از عداوت تو خالي تر خواهد شد و دروغ بدخواهان را آشکارتر خواهد کرد، من ربيع را مامور نمودم تا هرگونه غذايي را مايل هستي و هرگونه تقاضايي داري تامين کند، با کمال راحتي از او بخواه که بر آورده خواهد شد.»
امام کاظم(ع) با کمال بي اعتنايي به پيام هارون، در دو جمله کوتاه و پرمعني که نشان دهنده مقاومت و صلابتش بود، در پاسخ ربيع فرمود: «اموال خودم نزد من حاضر نيست تا از آن بهره مند گردم، و خداوند مرا درخواست کننده از خلق نيافريده است.» آن گاه بي درنگ برخاست و گفت: ا… اکبر و مشغول نماز شد.
ربيع، پس از انجام مأموريت، نزد هارون بازگشت و ماجراي ملاقات خود را با امام(ع) به هارون گزارش داد. هارون به ربيع گفت: «روحيه موسي بن جعفر(ع) را چگونه ديدي؟ و نظرت درباره او چيست؟»
ربيع در پاسخ گفت:… هرگاه بر روي زمين خطي ترسيم شود، و موسي بن جعفر(ع) وارد آن خط گردد، سپس بگويد از آن خط خارج نمي شوم، هرگز خارج نخواهد شد.
هارون که امام کاظم(ع) را مي شناخت و از مقاومت و اراده قاطع آن حضرت باخبر بود، سخن ربيع را تصديق کرد و گفت: «همين گونه است که گفتي و من بيشتر دوست دارم که او نزد من در زندان بغداد بماند.» آن گاه به ربيع گفت: «اين موضوع محرمانه بماند، مبادا آن را براي کسي نقل کني.»
امام در يکي از نامه هاي حماسي خويش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنين نگاشت «اي هارون! هيچ روز سخت و پر محنتي بر من نمي گذرد، مگر اينکه روزي از راحتي و آسايش و رفاه تو کم مي گردد؛ اما بدان که هر دو رهسپار روزي هستيم که پايان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زيانکار و بيچاره خواهند بود.»
زندگي قهرمانانه امام کاظم(ع) در زندان، حقيقت توحيد و ارتباط خالص با خداي بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاريخ آموخت که با بند و زنجير، نمي توان چراغ آزادي و فضيلت را خاموش کرد.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال ۱۸۳ هجري در ۵۵ سالگي و پس از آنکه چندين سال از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت و در زندانهاي تاريک با محبوب و معشوق حقيقي خود راز و نياز مي کرد، به دست «سِندي بن شاهک» و به دستور هارون مسموم و به شهادت رسيد.
حضرت موسي بن جعفر(ع) با اينکه مدتهاي طولاني را در زندانهاي مختلف نظام طاغوتي هارون سپري کرد و در شکنجه گاههاي مخوف، به دست شقي ترين مأموران سپرده شده بود، اما لحظه اي از گفتن سخن حق و نشر حقايق الهي باز نايستاد و در فرصتهاي مناسب گفتارهاي بيدارگرانه و هشدارآميز خود را به گوش سردمداران دنياپرست نظام حکومتي رساند و به ايفاي نقش خطير خويش در جامعه اسلامي پرداخت.
امام موسي کاظم(ع) توانست با حق خواهي به عنوان هدف آرماني در زندگي فردي و اجتماعي خويش و ظلم و باطل ستيزي، در چنان جايگاهي قرار گيرد که مصداق بارز کاظم شناخته شود. کاظميت آن امام همام(ع) زماني معناي واقعي به خود گرفت که در برابر فشارهاي ظالمان و سختي ها و مصايب بي شماري که از سوي دشمنان اعمال مي شد، صبر و شکيبايي ورزيد و با کظم و خود نگه داري و محافظت بر اصول حق و ارزشي به مبارزه خويش ادامه داد.
در سيره امام کاظم(ع) حق گرايي و باطل ستيزي در عمل اجتماعي و سياسي از جايگاه خاصي برخوردار بود. آن بزرگوار هرگز حاضر نشد تا با وجود زندانها و شکنجه ها دست از حق گويي و حق گرايي برداشته و با باطل کنار آيد.
اين يوسف علوي، حاضر شد سالها در زندان خلفاي زور و باطل بماند ولي دست از مبارزه با ظلم و باطل نشويد و با آنان کنار نيايد.
منابع تحقیق :
۱ – ارشاد مفيد / ج ۲
۲ – انوار البهيه / محدث قمي
۳ – پيشواي هفتم، تحريريه موسسه اصول دين قم.
منبع : روزنامه قدس
دیدگاهتان را بنویسید